loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 154 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
اما چوپـان دروغگو،هنوز دروغ می گوید!! 

*پتروس، فرار می کند
* کبری، تصمیـم نمی گیرد
* دهقان، فداکاری نمی کند
* پسر ِ شجـاع، ترسو شده است
*لوک، بــدشانسی می آورد
* پلنگ ِ صورتی، زرد شده است
*میتـی کومان، استعفـا داده است
*پروفسور بــالتازار، جعلی مدرک گرفته است
*ای کیــو ســان، مـُـدل ِ مو عوض می کند
*دو قلـــوها، دست ِ هــم را نمـــی گیــرند
*رابین هـود، بــا دزد ها رفیق شده است
*پینوکیـو، به فکر ِ جرّاحی بینی است
* یـوگی، دوستـانش را مـی فروشـد
*پـت و مـت، پُست وزارت گرفته اند
* دخترک ِکبریت فروش، رفته دوبی
ولی ....
اما... چوپـان ِ دروغگو، هنوز دروغ می گوید!
امیرحسین بازدید : 331 پنجشنبه 20 مهر 1391 نظرات (0)

قاطر پیر
 


مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد.

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر لگدی به پشت سر زن زد و زن در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانه مخالفت تکان می داد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت:

خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه می گفتند؟

کشاورز گفت:

آن ها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه؟؟

 

امیرحسین بازدید : 150 سه شنبه 18 مهر 1391 نظرات (0)

داستانک؛ سه پاكت نامه

 
 
 
 
 برترین ها: آقای اسمیت كه به تازگی مدیرعامل یك شركت بزرگ شده بود، مدیرعامل قبلی یك جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاكت نامه دربسته كه شماره های 1 و 2 و 3 روی آن ها نوشته شده بود، به او داد و گفت: «هر وقت با مشكلی مواجه شدی كه نمی توانستی آن را حل كنی، یكی از این پاكت ها را به ترتیب شماره باز كن.»


چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت. تا این كه میزان فروش شركت كاهش یافت و آقای اسمیت بد جوری به درد سر افتاده بود. در ناامیدی كامل، آقای اسمیت به یاد پاكت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره 1 را باز كرد. كاغذی در پاكت بود كه روی آن نوشته شده بود:

«همه تقصیرها را به گردن مدیرعامل قبلی بینداز.»


آقای اسمیت یك نشست خبری با حضور سهامداران برگزار كرد و همه مشكلات فعلی شركت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام كرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد كه میزان فروش افزایش یابد و این مشكل پشت سر گذاشته شد.

یك سال بعد، شركت دوباره با مشكلات تولید توأم با كاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشایندی كه از پاكت اول داشت، آقای اسمیت بی درنگ سراغ پاكت دوم رفت. پیغام این بود: «تغییر ساختار بده.»

آقای اسمیت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا كرد و باعث شد كه مشكلات فروكش كند.

 بعد از چند ماه شركت دوباره با مشكلات روبه رو شد. آقای اسمیت به دفتر خود رفت و پاكت سوم را باز كرد.


پیغام این بود: «سه پاكت نامه با شماره های 1و 2و 3 آماده كن.»

امیرحسین بازدید : 275 سه شنبه 18 مهر 1391 نظرات (0)

نجس ترین چیز دنیا

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور می کند که برود و این نجس ترین نجس ترین ها را پیدا کند و در صورتی که آن را پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.

وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یک سال جست وجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه می رسد که با توجه به حرف ها و صحبت های مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف مخلوقات باشد.


او عازم دیار خود می شود. در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید: بگذار از او هم سؤال کنم؛ شاید جواب تازه ای داشته باشد.

 بعد از صحبت با چوپان او به وزیر می گوید: من جواب را می دانم؛ اما یک شرط دارد.  وزیر نشنیده شرط را می پذیرد. چوپان هم می گوید: تو باید مدفوع خودت را بخوری. وزیر آن چنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد، ولی چوپان به او می گوید: تو می توانی من را بکشی؛ اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است .تو این کار را بکن. اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی، مرا بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد. سپس چوپان به او می گوید:

 کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع و جاه طلبی است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است، بخوری !!

امیرحسین بازدید : 302 دوشنبه 17 مهر 1391 نظرات (0)

من روزه ام را از روی هوس نشکستم

iran-stars.com

همه می دونید که بیماری جزام ذره ذره گوشت و تن را می خوره و یهو می بینید که بیمار یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نه لپ داره نه گونه ....و از بیرون صورت دندوناش معلومه ....یا یک تیکه از استخوان دستشون معلومه و گوشتاش همه ریخته ....بیمارای جزامی چهره های خیلی خیلی دردناکی دارند .به طوری که هر کسی نمی تونه بهشون نگاه کنه ....

الان این افراد خیلی کم شدن و جلو این بیماری داره گرفته میشه ... یه دهکده ای است نزدیک تبریز که اون آدم ها را توش نگه داری می کنند ....باورتون میشه وقتی در خواست دادن برای این که چند تا پرستار استخدام کنند تا به اون ها غذا بده، هیچ کس حاضر نشد ...چرا خیلی ها اومدند تا کار کنند، ولی وقتی از نزدیک اون جا را دیدند ،همه جا زدند .....
در خواست را جهانی دادند .....چند تا راهبه از فرانسه و ایتالیا بلند شدند اومدند واسه پرستاری از این آدما ....
چند تا راهبه !!! اون هم از کشور های دیگه  ! .

به هر حال ...

تعداد صفحات : 60

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 216
  • بازدید ماه : 2,698
  • بازدید سال : 33,523
  • بازدید کلی : 327,469
  • کدهای اختصاصی