loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 777 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (0)
 

داستان جالب و کوتاه در مورد سیگار

 توی کافه‌ی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می‌کشید؛
یکی دیگه رفت جلو گفت: 

– ببخشید آقا!شما روزی چند تا سیگار می‌کشین؟

 

- منظور؟
- منظور این که اگه پول این سیگارا رو جمع می‌کردین ،به اضافه‌ی پولی که به خاطر این لامصب خرج دوا و دکتر می‌کنین،شاید الان اون هواپیمایی که اونجاست، مال شما بود!
- تو سیگار می‌کشی؟
- نه!
- هواپیما داری؟
- نه!
- به هر حال مرسی بابت نصیحتت . در ضمن اون هواپیما که نشون دادی، مال منه!!

امیرحسین بازدید : 295 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (0)

داستانک؛ کوکاکولا و اعراب!

 

عصر ایران: یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»
     
وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم، مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آن ها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی را نشان می داد که در حال نوشیدن کوکا کولا بود .

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم آن ها از راست به چپ می خوانند و لذا آن ها ابتدا تصویر سوم،  سپس دوم و بعد اول را دیدند!

امیرحسین بازدید : 303 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (0)
 ...و بز ما ملت،نفت گاز ماست!!

زوج های بامزه و دیدنی از حیوانات !!


روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند.

در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدندو تا آمدند راهی پیدا کنند، شب فرا رسید.

 ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند.دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.

  آن ها آن شب را مهمان او شدندو او نیز از شیر تنها بزی که داشت، به آن ها داد تا گرسنگی راه به در کنند.


روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند.

                       

امیرحسین بازدید : 227 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

 شیشه شما کجاست؟

جان ساندرلند، مدیر عامل سابق یكی از شركت‌های محصولات غذایی در آمریكا، در مقابل استدلال مدیرانش مبنی بر این كه می‌توان یا فروش را افزایش داد یا حاشیه سود را، و نه هر دو را، با یك تمثیل پاسخ می‌داد. 

  او زمانی را به مدیر یادآوری می‌كرد كه انسان‌ها در كلبه‌های گلی زندگی می‌كردند و در تلاش بودند كه هم كلبه را گرم نگاه دارند و هم از نور خورشید در داخل كلبه بهره ببرند. یك سوراخ در دیوار كلبه باعث می‌شد بتوان از نور روز استفاده كرد؛ اما سرما هم به درون كلبه راه می‌یافت. بستن سوراخ باعث می‌شد درون كلبه گرم شود، اما كاملاً تاریك باشد. اختراع شیشه داشتن همزمان گرما و نور را امكان پذیر كرد. او سپس می‌پرسید: «شیشه كجاست؟»

تعداد صفحات : 60

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 71
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 253
  • بازدید ماه : 2,735
  • بازدید سال : 33,560
  • بازدید کلی : 327,506
  • کدهای اختصاصی