loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 359 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (2)

خدایی که در همین نزدیکی هاست

مرد به آرامی سرش را به دیوار خنک اتاق تکیه داد.صدای شر شر آب نهر مثل یک لالایی از پنجره ی بالای سرش به گوش می رسید .قبل از رسیدن نامه ی زری همسرش شنیدن این صدا و قرار گرفتن در این محیط دنج بهترین آرامش ها را نصیبش می کرد اما حالا دیگر از این آرامش خبری نبود .


در نظرش عجیب و شاید مسخره می آمد که همه ی این آشوب ها به خاطر آن  تکه کاغذ بود و آن وقت او نامه را حتی یک لحظه هم از خودش دور نمی کرد حتی حالا که در این محل دنج تن خسته اش را بدست خاطرات سپرده بود .

با یاد نامه دست روی سینه اش گذاشت و با دو انگشت سبابه و شست نامه را از درون جیبش خارج کرد

امیرحسین بازدید : 268 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

  پیرزن و کوزه هایش

 

 

 

یک پیرزن چینی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد.

یکی از کوزه ها ترک داشت،در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه میداشت.

هر بار که زن پس از پر کردن کوزه ها ،راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود،آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه میرسید،کوزه نیمه پر بود.

دو سال تمام ،هر روز زن این کار را انجام میداد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ،نیمی از آبش را در راه از دست میداد.

امیرحسین بازدید : 336 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

درسی که تدی به خانم معلمش داد

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعا دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.

امیرحسین بازدید : 216 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

 

انتخاب درست

زنی از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با ريش هاي بلند جلوی در ديد.

به آنها گفت:  من شما را نمي شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزی برای خوردن به شما بدهم.

آنها پرسيدند:  آيا شوهرتان خانه است؟

زن گفت:  نه، او به دنبال کاری بيرون از خانه رفته.

آنها گفتند:  پس ما نمی توانيم وارد شويم.

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعريف کرد.

شوهرش به او گفت:  برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمایيد داخل.

زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند:  ما با هم داخل خانه نمي شويم.

زن با تعجب پرسيد:  چرا؟؟  يکی از پيرمردها به ديگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است. و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.

زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهر گفت: چه خوب، ثروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود!  ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟
عروس خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد: بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت: کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.

عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد: شما ديگر چرا می آييد؟

پيرمردها با هم گفتند:  اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت می کرديد، بقيه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست.

امیرحسین بازدید : 333 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

مرحوم حاج سید احمد زنجانى در کتاب الکلام یجرّ الکلام شهرى را فرض مى‏کند به نام شهر پاکان که ساکنان آن همه و همه به دستورات دینى عمل مى‏ کنند و هیچگونه تخلّف وسرپیچى از برنامه‏ هاى دین ندارند؛ سپس فرض مى‏کند جمعى به این شهر مقدس سفر کرده ومراجعت نموده ‏اند و گزارش سفر خود را چنین مى‏دهند:
در شهر پاکان هیچ یک از ادارات دولتى مرسوم در شهر ماها نیست، نه شهربانى دارد، نه ‏ژاندارمرى، نه دادگسترى، نه شهردارى، نه زندان و... چون در این شهر نه ظلم و ستم‏ هست، نه دزدى هست، نه تقلب هست، نه کلاهبردارى هست، نه اجحاف هست و هیچ کس ازدست هیچ احدى شکایت ندارد تا اداراتى باشد و رسیدگى به آن کنند و علت آن که ‏شهردارى ندارد چون تمام کارهاى عمومى را نیز مردم خود انجام مى‏دهند، هر کس جلو خانه خودش را پاک و پاکیزه مى‏کند، کوچه ‏ها و خیابان‏ ها پاکیزه و نظیف و روشن است،تمام خانه ‏ها و مغازه ‏ها در این شهر درشان باز و هیچ قفل و کلیدى در این شهر نیست، حتى‏ شبها نیز در خانه‏ ها و مغازه ها باز است تمام اجناس روى آن قیمت نوشته شده و اگر جنسى‏ عیبى داشته باشد، حتى عیب مخفى، یادداشت به آن چسبیده است، اگر صاحب دکان نباشدو مشترى جنسى بخواهد خودش وزن یا متر مى‏کند و پول آن را در صندوق که قفل نیست‏ مى‏ گذارد و مى‏ رود و اگر ملتفت عیب نشد و بعد از بردن فهمید، آن را بر مى‏ گرداند و پولش‏را از صندوق بر مى‏ دارد.


تعداد صفحات : 60

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 243
  • بازدید ماه : 2,725
  • بازدید سال : 33,550
  • بازدید کلی : 327,496
  • کدهای اختصاصی