loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 184 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

لطفا به وبلاگ ما امتیاز بدهید اینجا کلیک کنید Top Blog

سیزده خط برای زندگی و عشق

1) دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.


2) هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد، و کسی که چنین ارزشی دارد، باعث اشک ریختن تو نمی شود.


3) اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوستت ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوستت ندارد.


4) دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد، ولی قلب تو را لمس کند.


5) بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.


6) هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی؛ چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.


7) تو ممکن است در تمام دنیا یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.


8) هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست، وقتش را با تو بگذراند، نگذران.


9) شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را. به این ترتیب وقتی او را یافتی ،بهتر می توانی شکر گزار باشی.


10) به چیزی که گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد، لبخند بزن.


11) همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند، با این حال به همه اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.


12) خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش خود را می شناسی قبل از آن که شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.


13) زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.


امیرحسین بازدید : 215 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

لطفا به وبلاگ ما امتیاز بدهید اینجا کلیک کنید Top Blog

 یك لحظه تامل !

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت: 
  اگر با دختر کشاورز ازدواج کند، بدهی او را می بخشد، 
  و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
امیرحسین بازدید : 133 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

لطفا به وبلاگ ما امتیاز بدهید اینجا کلیک کنید Top Blog


قدرت های پوشالی!

روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!

بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنگی بر تو غلبه كند، چندان که مشرف به موت شوی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند، چه می‌دهی؟
گفت : ... صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهی‌ام را.

بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.

بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

امیرحسین بازدید : 280 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
 شیطان وجود دارد یا نه؟


استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.

 آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:

 "بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد .استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد می توانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته". شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است ؟البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

 مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم ،در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را می توان مطالعه و آزمایش کرد .وقتی که انرژی داشته باشد، یا آن را انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یانبود کامل گرماست. تمام - f آن را دارا باشد. صفر مطلق  460 مواد در این درجه بدون حیات و بازده می شوند.

. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای این که از نبودن گرما توصیفی داشته باشد، خلق کرد . شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد".

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که می توان آن را مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمی توان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن می توان نور را به رنگ های مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آن را روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد".

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟"زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همان طور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم .او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده می شود. او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد، وجود دارد. این ها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست".

و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد.شیطان را به سادگی می توان نبود خدا دانست .درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد .خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست، خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.

نام آن مرد جوان.................................. آلبرت انیشتین بود.


امیرحسین بازدید : 215 جمعه 28 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

دعای کورش بزرگ

روزی بزرگان ایرانی و مریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند . کورش  بعد از ایستادن در کنار آتش مقدس این گونه دعا کردند:

خداوندا ! اهورا مزدا !  ای بزرگ آفریننده ! آفریننده این سرزمین بزرگ! سرزمینم و مردمم را ازدروغ و دروغگویی به دور بدار !

بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعا

نمودید؟فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی دعا می کردید!

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه و غلات می سازیم.

دیگری این گونه گفت: برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید !

ایشان جواب دادند: قوای نظامی را قوی می سازیم و از مرزها دفاع می کنیم.

گفتند: برای جلوگیری از سیل های خروشان دعا می کردید !

پاسخ دادند: نیرو بسیج می کنیم و سدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم.

و همین گونه سوال کردند و به همین ترتیب جواب شنیدند…

تا این که یکی پرسید: شاها ! منظور شما از این گونه دعا چه بود؟!

و کوروش تبسمی کردند و این گونه پاسخ دادند:

من برای هر سوال شما پاسخی قانع کننده آوردم ، ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد، من چگونه از آن باخبر گردم و اقدام نمایم؟ پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند و دروغ را از سرزمینمان دور سازیم…که هر عمل زشتی صورت گیرد، باعث اولین آن دروغ است!

تعداد صفحات : 60

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 246
  • بازدید ماه : 2,728
  • بازدید سال : 33,553
  • بازدید کلی : 327,499
  • کدهای اختصاصی