هنگام حمله ی ناپلئون به روسیه دستهای از سربازان او در مرکز شهر کوچکی از آن سرزمین همیشه برف در حال جنگ بودند. ناپلئون به طور اتفاقی از سواران خود جدا میافتد و گروهی از قزاقان روسی رد او را میگیرند و در خیابانهای پر پیچ و خم شهر به تعقیب او میپردازند. ناپلئون که جان خود را در خطر میبیند پا به فرار میگذارد و سر انجام در کوچهای سراسیمه وارد یک دکان پوست فروشی میشود. او با مشاهدهی پوست فروش ملتمسانه و با نفسهای بریده بریده فریاد میزند: "کمکم کن، جانم را نجات بده کجا میتوانم پنهان شوم؟"
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
معمای زندان | 1 | 1641 | mehdi1378 |
قالب سایت بزرگ4joK | 0 | 491 | xx_xman_xx |
آپدیت نود32(تاریخ14بهمن1391) | 0 | 405 | xx_xman_xx |
خنک ترین هتل دنیا +تصاویر | 0 | 619 | xx_xman_xx |
جک(بخون وبخند!!!) | 0 | 686 | xx_xman_xx |