loading...
دانستنی ها
امیرحسین بازدید : 347 دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

کرم شب تاب 

روز قسمت بود . خدا هستی را قسمت می کرد . خدا گفت :

« چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد، شما را خواهم داد . سهمتان را از هستی طلب کنید؛ زیرا خدا بسیار بخشنده است . »

وهر که آمد چیزی خواست . یکی بالی برای پریدن ، یکی پایی برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست و دیگری چشمانی تیز . یکی دریا را انتخاب کرد و دیگری آسمان را .

در این میان کرم کوچکی جلو آمد و به خدا گفت :

 « من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم . نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرک . نه بالی و نه پایی . نه دریا  و نه آسمان . تنها کمی از خودت ، تنها کمی از خودت به من بده . وخدا کمی نور به او داد . »

نام او کرم شب تاب شد .

خدا گفت : آن که نوری با خود دارد، بزرگ است ، حتی اگر به قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان می شوی .

...و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست ؛  زیرا از خدا جز خدا نباید خواست .

***

هزاران سال است که می تابد . روی دامن هستی می تابد . وقتی ستاره ای نیست ، چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا به کرمی کوچک بخشیده است .

برچسب ها کرم شب تاب ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما امکانات ومطالب سایت ما چطوربود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 226
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 135
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 3,066
  • بازدید سال : 33,891
  • بازدید کلی : 327,837
  • کدهای اختصاصی